سفارش تبلیغ
صبا ویژن
ثمره اندرز، بیداری است . [امام علی علیه السلام]

عشق

 
 
عشق بی تو یعنی..............(سه شنبه 87 شهریور 19 ساعت 2:28 عصر )

من یکی که واقعا" منتظرتم چون هیچی جز شما آقا جون ندارم که از دست بدم

وقتی دلم میگیره میام پیشتون

حالا هم آقا جون یه چیز ازت میخوام اونم سلامتی و خوشبختی فرانکم

آقا جون همیشه کارام واسه رسیدن به رضایت شماست

ادعای عاشقی هم نمیکنم واقعا" میخوام بیای

 کبوتر قشنگ پر غرورم ؛ پرنده سپید راه دورم

 تو وقتی نیستی انگاری نفس نیست

 واسه رها شدن حتی قفس نیست

 تو رفتی و دیگه یادم نکردی

 تو حتی گوش به فریادم نکردی

 تو میگفتی برامون مرده پرواز

 کبوتر با کبوتر باز با باز

 چه روزی داشتیم و چه روزگاری

 چه پاییز و زمستون و بهاری

 بهار عشق تو عاشق ترم کرد

 تو رفتی و خزونت پرپرم کرد

 من هرچی کردم از یادم بری تو

 نشد  ؛  دوریت منو عاشق ترم کرد

 پرنده عشقت از یادم نمیره ؛  شبا بیدارمو خوابم نمیره

 کبوتر عشقت از یادم نمیره ؛  شبا از عشق تو خوابم نمیره

از من نپرس چقدر دوستت دارم

اینجا در قلب من حد و مرزی برای حضور تو نیست

به من نگو که چگونه بی تو زیستن را تمرین کنم

 مگر ماهی بیرون از آب میتواند نفس بکشد

مگر می شود هوا را از زندگیم برداری و من زنده بمانم

 بگو معنی تمرین چیست ؟

بریدن از چه چیز را تمرین کنم ؟

بریدن از خودم را ؟

مگر همیشه نگفتم که تو هم پاره ای از تن منی ...

از من نپرس که اشکهایم را برای چه به پروانه ها هدیه می دهم

همه می دانند که دروری تو روحم را می آزارد

تو خود پروانه ها را به من سپردی که میهمان لحظه های بی کسی ام باشند

نگاهتت را از چشمم برندار مرا از من نگیر ...

هوای سرد اینجا رو دوست ندارم

مرا عاشقانه در آغوش بگیر که سخت تنهام

شباهنگام لب دریاچه میرفتم

 و میگفتم به خود

 او یک شب آنجا دیده خواهد شد .

 من اورا پیش از آن هرگرز ندیده

 نام او را نشنیده

 ولی انگار با هم روزگاری آشنا بودیم .

 نمیدانم کجا بودیم که من در نیلی چشمان او

 او در کبود شعر من

 زمانها در شنا بودیم

 شبی آمد ، ولیکن دیروقت آمد .

 نه فانوسی ، نه مهتابی

 هوا بس تیره بود و دامن دریاچه پرتوفان

 سوار قایقی گشتیم و بر خیزابها رفتیم تا دیری

 ولی دردا چه تقدیری

 من اورا باز هم نشناختم ، زیرا

 که شب تاریک بود و موج نیرومند

 از آن سو قصه تلخی است ؛

 ای افسوس ، ای اندوه

 او را موجها بردند !

 و اینک

 هر سحر در قلب من نیلوفری نمناک میروید . . .


» دکتر احسان شهریاری
»» نظرات دیگران ( نظر)

 
لیست کل یادداشت های وبلاگ?
 




بازدیدهای امروز: 1  بازدید

بازدیدهای دیروز:3  بازدید

مجموع بازدیدها: 3076  بازدید


» آرشیو یادداشت ها «
» اشتراک در خبرنامه «